بخش اول: بازی Uncharted: Drake’s Fortune
جزیره پنهان یک مستعمره اسپانیایی قرن شانزدهم است، واقع در مختصات کریگسمارینه UK2642. این جزیره شامل یک جنگل متراکم طولانی، یک قلعه قدیمی، یک تمدن غرق شده و یک صومعهای است که گنجینهای را در خود نگه میدارد. همچنین این جزیره محل قرارگیری مجسمه طلایی مرگبار به نام ال دورادو (El Dorado) بود، که به خاطر انتشار ویروسی که قربانیانش را به هیولاها تبدیل میکرد، شناخته شده است. این جزیره قبلاً به عنوان نوعی اقامتگاه برای اسپانیاییها و نازیها خدمت میکرد و در حال حاضر توسط نسلهای اسپانیایی مستعمرهنشینان که توسط ال دورادو دگرگون شده بودند، مسکون است. در طول رویدادهای بازی، این جزیره توسط یک گروه دزدان دریایی که بیشتر در اطراف قلعه و شهر غرق شده گشت میزنند، و مزدوران که ابتدا در جنگل بارانی آمازون ظاهر میشوند و بیشتر در اطراف صومعه گشت میزنند، پرجمعیت است. نیتن دریک (Nathan Drake) گنجینه گمشده تابوت سر فرانسیس دریک (Sir Francis Drake) را بازیابی کرده بود که بیش از 400 سال پیش در دریا دفن شده بود. النا فیشر (Elena Fisher) به او کمک میکرد که آنجا بود تا این رویدادها را برای یک مستند ضبط کند. این دو کشف کردند که تابوت خالی است، به جز یک دفترچه خاطرات نوشته شده توسط سر فرانسیس، که نیتن ادعا میکرد جد او است. تابوت خالی نظریه نیتن را ثابت کرد که سر فرانسیس در سالهای پایانی عمرش مرگ خود را جعل کرده بود تا در آخرین شکار گنج شرکت کند. مدتی بعد، نیتن و النا مورد حمله گروهی از دزدان دریایی قرار گرفتند. در حین مبارزه با دزدان دریایی، کشتی نجات نیتن و النا به شدت آسیب دید و آنها را مجبور کرد قبل از اینکه کشتی منفجر شود، فرار کنند و به اقیانوس بپرند. آنها توسط ویکتور سالیوان (Victor Sullivan) نجات یافتند که با هواپیمای دریاییاش به کمک آنها آمده بود. در ساحل، نیتن یافتههای خود را برای سالیوان توضیح داد. طبق دفترچه خاطرات دریک، آخرین شکار گنج وی، یافتن ال دورادو، شهر گمشده طلا بود. نیتن و سالیوان تصمیم گرفتند النا را پشت سر بگذارند، زیرا سالیوان نگران بود که انتشار مستند او رقبا را جذب کند. این دو به جنگلی بارانی در آمازون سفر کردند، جایی که خرابههای یک تمدن باستانی آمریکای جنوبی و سرنخهایی را یافتند که نشان میداد ال دورادو در واقع یک شهر طلایی نبوده، بلکه یک مجسمه بزرگ طلایی بوده که قرنها پیش از آنجا برده شده است. سالیوان که ناامید شده بود، به نیتن فاش کرد که بدهکار است و به طور خاص روی یافتن این طلا حساب کرده بود. با جستجوی بیشتر، نیتن و سالیوان یک زیردریایی آلمانی متروکه را کشف کردند که در رودخانه جنگل بارانی آمازون گیر کرده بود. نیتن به تنهایی کشتی را جستجو کرد و خدمه مرده، یک صفحه گمشده از دفترچه خاطرات دریک، و نقشهای را کشف کرد که به یک جزیره گرمسیری جنوبی اشاره میکرد، جایی که احتمالاً مجسمه به آنجا برده شده بود. قبل از اینکه بتوانند آنجا را ترک کنند، نیتن و سالیوان با گابریل رومن (Gabriel Roman) روبرو شدند، یک شکارچی گنج رقیب که خدمات مزدورانی به رهبری آتوق ناوارو (Atoq Navarro) را استخدام کرده بود. ناوارو معاون رومن و یک باستانشناس با دانش گسترده درباره منطقه و خود مجسمه بود. مشخص شد که بدهی سالیوان به رومن بوده است، و او به رومن قول داده بود که با ثروت ال دورادو بدهیاش را پرداخت کند. با این حال، رومن تصمیم گرفت اطلاعات سالیوان را پیگیری کند و خودش گنج را پیدا کند

بخش دوم: بازی Uncharted 2: Among Thieves
بازی Uncharted 2: Among Thieves دو سال پس از وقایع بازی Uncharted: Drake’s Fortune و دو سال قبل از Uncharted 3: Drake’s Deception اتفاق میافتد. داستان در میانه ماجرا آغاز میشود، با نیتن دریک (Nathan Drake) مجروح که از خواب بیدار شده و خود را در قطاری آویزان از صخره با زخمی خونین در شکم مییابد. از طریق فلاشبکها مشخص میشود که همکار سابق هری فلین(Harry Flynn) و دوست دختر قدیمی کلویی فریزر (Chloe Frazer) به او پیشنهاد کاری برای دزدیدن یک چراغ نفتی مغولی از موزهای در استانبول دادهاند. نیتن زمانی که میفهمد این چراغ ممکن است به گنج ناوگان گمشده مارکو پولو (Marco Polo) منتهی شود، کار را میپذیرد. هری و دریک چراغ را به دست میآورند که حاوی نقشهای است که نشان میدهد ناوگان گمشده در حال حمل سنگ Cintamani از شهر افسانهای Shambhala (که بیشتر با نام Shangri-La شناخته میشود) بوده قبل از اینکه توسط سونامی به ساحل Borneo پرتاب شوند. فلین با برداشتن نقشه به دریک خیانت میکند و دریک دستگیر و به مدت سه ماه زندانی میشود. کلویی که ادعا میکند از خیانت فلین بیاطلاع بوده، از دوست دریک به نام ویکتور سالیوان (Victor Sullivan) میخواهد تا برای آزادی او کمک کند. نیتن و سالی به دنبال فلین و رئیسش زوران لازارویچ (Zoran Lazarević)، یک جنایتکار جنگی صرب که عموماً تصور میشد مرده است، به Borneo میروند. با کمک کلویی که به عنوان جاسوس در اردوگاه لازارویچ کار میکند، آنها کشف میکنند که ناوگان گمشده در واقع هرگز سنگ Cintamani را در اختیار نداشته است. آنها مقبرهای را پیدا میکنند که حاوی اجساد مسافران پولو، همچنین یک Phurba تبتی و نامهای از پولو است که میگوید سرنخ بعدی در معبدی در کاتماندو، نپال قرار دارد. فلین و افرادش کمی بعد در مقبره ظاهر میشوند و نامه را میگیرند، در حالی که نیتن و سالیوان با پریدن از یک صخره به داخل رودخانه فرار میکنند. در حالی که سالیوان از ماجرا عقب میکشد و تصمیم میگیرد که جستجو خطرناک است، نیتن و کلویی به نپال میروند و با درگیری روبرو میشوند زیرا ارتش مزدور لازارویچ شهر را ویران میکند تا معبد درست را پیدا کند. پس از حدس زدن اینکه معبدی که آنها به دنبال آن هستند با یکی از نمادهای روی Phurba تزئین شده است، این زوج از پشت بام هتل محلی منطقه را بررسی میکنند و مکان آن را پیدا میکنند. در مسیر معبد، آنها با النا فیشر (Elena Fisher) و فیلمبردارش جف (Jeff) روبرو میشوند که در حال ردیابی لازارویچ هستند تا ثابت کنند او هنوز زنده است. النا از نیتن و کلویی میپرسد چرا لازارویچ به دنبال سنگ است، با توجه به اینکه او به پول نیاز ندارد. نیتن و کلویی معبد را جستجو میکنند و کشف میکنند که سنگ و شامبالا در هیمالیا هستند. هنگامی که از معبد خارج میشوند، نیتن و کلویی مورد حمله قرار میگیرند. آنها به ورودی معبد میرسند و میبینند که جف در تیراندازی زخمی شده است. علیرغم اصرار کلویی برای رها کردن جف، نیتن به او کمک میکند تا پیش برود تا اینکه آنها دستگیر میشوند. کلویی با اکراه اسلحهاش را روی نیتن میکشد تا پوشش خود را محافظت کند، و هنگامی که وارد اتاق میشوند، لازارویچ، جف را اعدام میکند و نقشه نیتن را با دستورالعمل به شامبالا میگیرد. فلین توسط لازارویچ دستور میگیرد تا نیتن و النا را از بین ببرد، اما این زوج از اسارت فرار میکنند.

بخش سوم: بازی Uncharted 3: Drake’s Deception
داستان با ورود نیتن دریک (Nathan Drake) و ویکتور سالیوان (Victor Sullivan) به یک میخانه در لندن آغاز میشود تا با مردی به نام تالبوت (Talbot) که علاقهمند به خرید انگشتر نیتن است، ملاقات کنند. در طول جلسه، نیتن و سالیوان، تالبوت را متهم میکنند که به آنها اسکناسهای جعلی پیشنهاد داده است و یک درگیری آغاز میشود. پس از عبور از میان افراد تالبوت، نیتن و سالیوان وارد یک کوچه میشوند، جایی که توسط چارلی کاتر (Charlie Cutter)، همدست تالبوت، محاصره و مغلوب میشوند. سپس مشتری تالبوت، کاترین مارلو (Katherine Marlowe)، به آنها نزدیک میشود و انگشتر دریک را میدزدد. نیتن تلاش میکند تا او را تعقیب کند، اما کاتر به او و سالیوان شلیک میکند و ظاهراً آنها را میکشد. داستان به 20 سال قبل بازمیگردد، جایی که نیتن دریک نوجوان در جستجوی انگشتر سر فرانسیس دریک (Sir Francis Drake)، موزهای را در کارتاخنا واقع در کلمبیا کاوش میکند، اما پس از اینکه نگهبانان به او مشکوک میشوند، از موزه بیرون انداخته میشود. نیتن که در این مقطع ویکتور سالیوان را نمیشناسد، از اقدامات او کنجکاو شده و او را تا یک کلیدساز تعقیب میکند و جیبش را میزند، قبل از اینکه به موزه بازگردد. او انگشتر را میدزدد، اما قبل از اینکه بتواند خارج شود، توسط مارلو، افرادش و سالیوان که برای او کار میکرده، دستگیر میشود. نیتن با انگشتر فرار میکند، در حالی که ماموران مارلو او را تعقیب میکنند، اما سالی، نیتن را از دست ماموران نجات میدهد و تصمیم میگیرد به عنوان مربی او عمل کند. بازگشت به زمان حال، مشخص میشود که این ملاقات یک صحنهسازی پیچیده توسط نیتن و سالیوان بوده تا به مارلو نزدیکتر شوند، و کاتر در واقع یکی از دوستان قدیمی آنهاست. با کمک کلویی فریزر (Chloe Frazer)، آنها ماشین مارلو را تا یک کتابخانه مخفی ردیابی میکنند، جایی که موفق میشوند دفترچه T. E. Lawrence و نقشهای که سفر مخفیانه فرانسیس دریک به عربستان را نشان میدهد، به دست آورند. در این سفر، دریک از طرف ملکه الیزابت اول مأمور شده بود تا شهر گمشده Ubar را که تنها در قرآن ذکر شده، جستجو کند. با استفاده از این اقلام، نیتن متوجه میشود که سرنخهای مکان شهر در مقبرههای صلیبیون در یک قصر فرانسوی و یک قلعه سوری قرار دارد. نیتن و سالیوان به شرق فرانسه میروند و قصر متروکه را در جنگلی انبوه پیدا میکنند. آنها نیمی از یک طلسم را داخل مقبره مییابند، اما توسط تالبوت در کمین گیر میافتند که طلسم را میگیرد و قصر را به آتش میکشد. نیتن و سالیوان فرار میکنند و سریعاً به سوریه میروند، با این نگرانی که کلویی و کاتر، که به قلعه سوری سفر کردهاند، ممکن است تعقیب شده باشند. در سوریه، نیتن و سالیوان با کلویی و کاتر ملاقات میکنند، که کشف کردهاند که مارلو رئیس یک فرقهای است که به چهار قرن پیش بازمیگردد. این فرقه به دنبال کسب قدرت است با بهرهبرداری از ترسهای دشمنان خود. در طول مأموریت، کاتر توسط یک دارت حاوی هالوسینوژنها زخمی میشود، که او را مجبور میکند تا اسلحه و دفترچهاش را به تالبوت بدهد. گروه به مقبره دوم میرسد و نیمی دیگر از طلسم را مییابد، که مکان سرنخ بعدی در یمن را نشان میدهد. با این حال، هنگام تلاش برای خروج از قلعه، کاتر توسط مارلو و تالبوت محاصره میشود، که او را مجبور میکند تا نیمی از طلسم را به آنها بدهد. اگرچه نیتن، سالیوان، کلویی و کاتر موفق میشوند فرار کنند، اما کاتر در این فرایند پایش را میشکند، که او و کلویی را مجبور میکند تا از بازی برای بقیه بازی کنار بکشند، در حالی که نیتن و سالیوان به تنهایی به یمن میروند.

بخش چهارم: بازی Uncharted: Golden Abyss
بازی Golden Abyss چند سال قبل از بازی Drake’s Fortune اتفاق میافتد و در میانه داستان شروع میشود؛ نیتن دریک (Nathan Drake) در حال بالا رفتن از یک معبد در کنار کوهی، جایی در آمریکای مرکزی است. این منطقه پر از مزدورانی است که توسط جیسون دانته (Jason Dante) استخدام شدهاند و دستور دارند به محض دیدن نیتن او را بکشند. دستوری که آنها با شلیک یک RPG به سمت او در حالی که از کنار معبد بالا میرود، اجرا میکنند. داستان سپس به دو هفته قبل برمیگردد و نشان میدهد که نیتن به عنوان یک کارشناس توسط دانته استخدام شده بود تا یک محل حفاری را روی تپهای در مرکز پاناما بررسی کند. در محل حفاری، آنها با ماریسا چیس (Marisa Chase)، شریک دانته روبرو میشوند که به دلیل بیاعتمادیاش، آنها را تعقیب کرده بود. دانته یک تماس رادیویی نامنظم از روبرتو گوئرو (Roberto Guerro)، رهبر یک ارتش انقلابی مستقر در جنگل اطراف، دریافت میکند و محل را ترک میکند، در حالی که چیس به نیتن در بررسی محل حفاری کمک میکند. هر دو از اینکه دانته آنها را از حضور گوئرو مطلع نکرده بود، ناراضی هستند. آنها بقایای گروهی از فاتحان اسپانیایی را مییابند که توسط نیروهای ناشناخته با سم به قتل رسیدهاند. تنها سرنخ درباره چرایی کشته شدن سربازان، یک سنگ قبر است که با نمادی حکاکی شده که نیتن آن را به عنوان نماد ویزیگوتها تشخیص میدهد. چیس به نیتن فاش میکند که یک طلسم در اختیار دارد که دانته از آن خبر ندارد، و اجازه نمیدهد نیتن آن را بررسی کند مگر اینکه با پیشنهاد مشارکت او موافقت کند، اما قبل از اینکه بتوانند اطلاعات بیشتری کسب کنند، با ورود افراد گوئرو مواجه میشوند. از آنجایی که چیس از استفاده از اسلحه امتناع میکند، نیتن همه آنها را میکشد و آن دو سعی میکنند فرار کنند. مشخص میشود که دانته با گوئرو همکاری میکرده است، و نیت سعی میکند با حمله به سربازان فرار کند، اما با ضربهای بیهوش میشود. نیتن در یک انبار که اتفاقاً در حال سوختن است به هوش میآید. پس از فرار، خود را در یک شهرک حلبیآباد که به عنوان پایگاه گوئرو عمل میکند، مییابد و با چیس ملاقات میکند. او توضیح میدهد که پس از یک بازجویی کوتاه از دست گوئرو فرار کرده و انبار را برای ایجاد انحراف به آتش کشیده است. نیتن تصمیم میگیرد دانته را نجات دهد و فرار کنند، اما چیس حاضر نیست بدون طلسمش آنجا را ترک کند، بنابراین نیتن با اکراه موافقت میکند به او در بازیابی طلسم کمک کند. پس از از بین بردن تعدادی از نگهبانان گوئرو، آنها به دفتر او میرسند جایی که متوجه میشوند دانته قبلاً با او معامله کرده و تمام تحقیقاتی که او و چیس جمعآوری کرده بودند را به گورئو داده است. نیتن و چیس طلسم را از دفتر گوئرو بازیابی میکنند و در حالی که مورد تیراندازی قرار میگیرند، به سختی از محوطه فرار میکنند. چیس، نیتن را به خانه وینسنت پرز (Vincent Perez)، پدربزرگش، میبرد و توضیح میدهد که او طلسم را در میان خرابههای روی تپه پیدا کرده و بیست سال را صرف تلاش برای کشف راز آن کرده بود. سال گذشته، تشخیص داده شد که او به سرطان لاعلاج مبتلاست، که او را برای حل این معما مصممتر کرد. او با دانته تماس گرفت که توانست با گوئرو برای دسترسی به محل مذاکره کند، اما سه ماه پیش ناپدید شد و دانته کنترل حفاری را به دست گرفت.

بخش پنجم: بازی Uncharted 4: A Thief’s End
بازی در میانه ماجرا آغاز میشود، با برادران گنجیاب نیتن دریک (Nathan Drake) و ساموئل دریک (Samuel Drake) که در طوفان به سمت جزیرهای میرانند و همزمان با اراذل مسلح در قایقها میجنگند تا اینکه قایقشان غرق میشود. سالها قبل، زمانی که نیت در یتیمخانه St. Francis زندگی میکند، ساموئل که به دلیل فعالیتهای مجرمانه اخراج شده بود، به دیدارش میآید. پس از کمک به فرار او، ساموئل به نیتن میگوید که برای کاری میرود که چند سالی او را دور نگه خواهد داشت، سپس برای دلگرم کردن او میگوید که میداند وسایل مادر مرحومشان کجا فروخته شده است. سالها بعد (قبل از وقایع بازی اول)، این دو برادر در پی ردیابی دزد دریایی بدنام هنری اوری (Henry Avery) هستند که در قرن 17 بزرگترین سرقت تاریخ را با غنیمتی به ارزش 400 میلیون دلار انجام داده بود. آنها با همکاری گنجیاب ثروتمند ریف ادلر (Rafe Adler) مخفیانه وارد زندانی در پاناما میشوند، جایی که برنس (Burnes)، ملوان ارشد اوری، به دار آویخته شده بود. با کمک زندانبان فاسد وارگاس (Vargas)، نیتن راه خود را به درون زندان 300 ساله باز میکند. وارگاس نامهای را بیرون میآورد و کشف میکند که این سه نفر (نیتن، ساموئل و ریف) به دنبال گنج هنری اوری هستند، او سهمی را مطالبه میکند و میگوید: من هم میخواهم در این کار باشم. نیتن در نهایت مخفیانه وارد سلول برج برنس میشود و در آنجا یک صلیب پیدا میکند. نیتن به وارگاس دروغ میگوید که هیچ سرنخ یا چیز با ارزشی پیدا نکرده است. نیتن با ساموئل ملاقات میکند و سپس با ریف. این سه نفر مکانی امن برای گفتگو پیدا میکنند و متوجه میشوند که مرد روی صلیب Saint Dismas بوده است، آنها کشف میکنند که باید به اسکاتلند بروند. درست زمانی که قصد ترک دارند، گوستاوو (Gustavo) که قبلاً توسط نیتن کتک خورده بود، با دوستانش وارد میشود. در نهایت با ورود نگهبانان، گوستاوو دست بالا را میگیرد. وارگاس سپس متوجه دروغ نیتن میشود و او، ساموئل و ریف را به دفترش میبرد تا صحبت کنند. ریف استدلال میکند که، آنها بیشتر کار را انجام میدهند و پس از بحثی، وارگاس یک چهارم از گنج 400 میلیون دلاری را درخواست میکند. وارگاس به ریف هشدار میدهد که دیگر او را فریب ندهد، اما ریف او را به قتل میرساند، اما نه قبل از اینکه وارگاس بتواند شلیک کند و نگهبانان را هشیار کند، که آنها را مجبور به فرار میکند. تصور میشد ساموئل در این تلاش کشته شده است، که نیتن را چنان پریشان میکند که جستجو را رها میکند، در حالی که ریف بدون او در کلیسای جامع Saint Dismas در اسکاتلند به جستجو ادامه میدهد. پانزده سال بعد (سه سال پس از بازی سوم)، نیتن از شکار گنج بازنشسته شده و اکنون برای یک شرکت نجات کار میکند، در حالی که سعی میکند زندگی عادی را با همسرش النا (Elena) داشته باشد، اگرچه او از زندگی ماجراجویی اش دلتنگ است. یک شب، او در دفترش توسط ساموئل زنده و سالم بازدید میشود، که توضیح میدهد چگونه توسط پزشکان نجات یافت و برای بقیه عمرش در زندان به دلیل مرگ وارگاس رها شد. با این حال، او ادعا میکند که توسط هم سلولیاش، رئیس مواد مخدر هکتور آلکازار (Hector Alcázar)، از زندان آزاد شد، که پس از اینکه فهمید ساموئل نمیداند گنج کجاست، برخلاف اظهارات قبلی، به او سه ماه فرصت داد تا گنج را پیدا کند یا خشم او را تحمل کند. اگرچه ابتدا مردد بود، نیتن در نهایت موافق میشود تا به ساموئل کمک کند، در حالی که به النا دروغ میگوید که سرانجام به یک کار نجات در مالزی با رئیسش موافق شده است، که زوج قبلاً درباره آن بحث کرده بودند.

بخش ششم: بازی Uncharted: The Lost Legacy
در هند، شکارچی گنج کلویی فرزیر (Chloe Frazer) به دنبال عاج افسانهای گانش (Ganesh)، پسر خدای هندو شیوا (Shiva) میگردد که در حین دفاع از معبد پدرش، عاج را از دست داده است. پدر کلویی توسط راهزنان در حین جستجوی عاج کشته شده بود. کلویی از دست شورشیان فرار میکند و با مزدور نادین راس (Nadine Ross) ملاقات میکند. آنها به دفتر رهبر شورشیان آساو (Asav)، یک آشنای قدیمی نادین که میخواهد از عاج برای برانگیختن جنگ داخلی در هند استفاده کند، نفوذ میکنند. کلویی و نادین یک نقشه را میدزدند که به محل عاج در امپراتوری باستانی Hoysala اشاره میکند و دیسکی که به عنوان کلید عمل میکند را به دست میآورند. در منطقه Western Ghats هند، کلویی و نادین به دنبال مسیر برجهای مختلفی که با سلاحهای هندو مانند نیزه گانش، کمان شیوا و تبر پاراشوراما (Parashurama) که با آن عاج را برداشت، نشانگذاری شدهاند، میروند. این مسیر آنها را به یکی از دو پایتخت امپراتوری Hoysala به نام هیلبیدو (Halebidu) هدایت میکند، جایی که آخرین امپراتور به نظر میرسد به دلیل غرور توسط ایرانیان فتح شده است. آنها متوجه میشوند که امپراتور مسیر اشتباهی گذاشته است و عاج در پایتخت قدیمیتر به نام Belur قرار دارد. در راه به Belur، آنها از دست آساو و افرادش فرار میکنند اما دیسک را از دست میدهند. هنگام جاسوسی از نیروهای آساو، نادین دشمن قدیمیاش ساموئل دریک (Samuel Drake) را میبیند؛ او متوجه میشود که ساموئل به عنوان کارشناس آساو کار میکند. زمانی که نادین قصد دارد ساموئل را به دلیل حوادث Libertalia بکشد، کلویی فاش میکند که پیش از اینکه ساموئل ربوده شود، با او همکاری میکرد. این باعث خشم و احساس خیانت نادین میشود و او از کلویی جدا میشود، اما سرانجام آنها با یکدیگر آشتی میکنند. در Belur، آنها از میان چندین پازل عبور میکنند تا اینکه توسط آساو دستگیر میشوند. آساو متوجه شده که ساموئل کارشناس واقعی نیست و آنها را گمراه کرده است. او کلویی را مجبور میکند تا دیسک را برای پیدا کردن عاج استفاده کند. در این فرآیند، کلویی کشف میکند که گانش به پاراشوراما اجازه داد تا عاجش را قطع کند؛ زیرا شیوا تبر را به او داده بود و گانش نمیخواست پدر خود را با ناکارآمدی تبر خجالتزده کند. آساو تلهای را فعال میکند و کلویی، نادین و ساموئل را برای غرق شدن تنها میگذارد. کلویی قفل دستبندهای خود و دیگران را باز میکند و آنها فرار میکنند. با وجود تنشها بین نادین و ساموئل، این سه نفر به دنبال آساو میروند تا عاج را پس بگیرند. نادین از اینکه میبیند آساو با گروه مزدور Shoreline که قبلاً توسط خودش رهبری میشد و از آن اخراج شده بود، همکاری میکند، به شدت عصبانی میشود.